فرهیختگان/اندیشه/5 دی 97
سیدمهدی ناظمی قره باغ
اگر به تبع مک لوهان بپذیریم که سینما «رسانه گرم» است و مثلا تلویزیون «رسانه سرد»، این پرسش پیش کشیده میشود که -از نظرگاهی کمی فلسفیتر- چه چیزی در سینما هست که در تلویزیون نیست؟
مطمئنا یکی از پاسخهای محتمل که دستبرقضا نباید هم انکار شود، وجه آیینی سینماست. سینما یک «آیین» است که موفق شده متناسب با آیین خود، فضاسازی قابل توجهی در رسانهها و در صنعت، اقتصاد و فرهنگ داشته باشد. آیین سینما، درگیری وجود مخاطب را با رسانه به حداکثر میرساند و با ایجاد این آمادگی، جهان رسانه و جهان مخاطب، نوعی «هم افقی» پیدا میکنند. تزلزل آیین سینما، یعنی همین روندی که امروز به سرعت از طریق شبکههای ماهوارهای، اینترنت و شبکههای بزرگ پخش فیلم مانند «نتفلیکس» مشاهده میکنیم، نوعی گام گذاردن در راه «مرگ سینما» است.
اما از نظر فقدان وجه آیینی، تفاوت عمدهای بین تلویزیون و رادیو وجود ندارد. چرا رادیو را رسانه گرم خواندهاند و تلویزیون را رسانهای سرد؟
شاید در نگاه اول بتوان چنین گفت که رادیو رسانهای تکحسی است، اما تلویزیون نه. اما سینما هم از این نظر مانند تلویزیون است. شاید ممکن باشد با بسط بیشتر دیدگاه مک لوهان، وجه گرم بودن رسانه را در «صدا» پیدا کنیم. صدا از آنجا که خصلت سمعی دارد، دیگریِ بیشتر و عمیقتری با وجود انسان پیدا میکند. درواقع صدا در رادیو، مادامی که شنیده میشود، «ذهن» انسان را متلفت خود و مفاهیم خود میسازد، اما تصویر در تلویزیون، هیچگاه نمیتواند به اندازه صدا، ایجاد التفات عمیق کند. محوریت تصویر در تلویزیون، سبب شده است تلویزیون رسانهای باشد که درگیری را در شکلی نازل ایجاد و دنبال کند. تلویزیون، عالَمی را نمیسازد و نمیتواند بسازد، هر چند مانند هر چیز دیگری، خودش در عالمی به وجود آمده است.
چه چیزی میتواند در سینما عالمی بسازد؟ سینما برخلاف تلویزیون، محدود به صدای شخصیتها نیست. سینما، صدا را میتراشد و در تراشیدن آن، ارکان جهان را مشخص میکند. شما در سینما، «نه صرفا» با انبوهی از صداها و تصاویر دائما درحال زوال، بلکه با صداها و تصاویری روبهرو هستید که با همدیگر موفق میشوند حدودی را مشخص و جهانی را متعین کنند. برای مثال، موسیقی، کمابیش از آغاز سینما وجود داشت. موسیقی متن، اگر در فیلمهای «آیزنشتاین» و یا «درایر» یا «مورنائو» نبود، ما تصاویری گنگ و بیاثر را تجربه میکردیم. موسیقی متن، صرفاً یک عنصر زائلشونده در کنار خود فیلم نیست، موسیقی متن، «حال و هوای» فیلم را مشخص میکند و حال و هوای فیلم چه آنجا که موسیقی اجرا میشود و چه آنجا که موقتا قطع میشود، وابسته به همین موسیقی است.
دیالوگ، نریشن و گاهی کپشن، ما را مهیای تفسیر تصاویر میسازد. ما تصاویر را صرفا نمیبینیم، بلکه تصاویر را «به مثابه چیزی» میبینیم. درواقع دیدن، نوعی «تفسیرکردن» است. اما چه چیزی توان تفسیر تصاویر درحال گذر را به ما میدهد؟ مسلما خود تصویر و همه تکنیکهای مرتبط با ساخت تصاویر، منبع تفسیر ما هستند و امکان اولیه تفسیر. اما تصویر به تنهایی سخن نمیگوید. تصویر در مواجهه با «مفسر» که همان مخاطب اثر است به نطق درمیآید. یکی از ارکان مهم و اساسی برای به نطق درآمدن تصویر، بهرهبردن از کلام است و این نیاز به خاطر تقدم ذاتی و ضروری کلام بر تصویر است. سمع بر بصر مقدم است و هیچ تصویری بدون «امر زبانی»، معنادار نیست و نمیشود.
عنوان فیلم سینمایی، نخستین وجه کلامی-سمعی است که امکان تفسیر تصاویر سینمایی را فراهم میسازد. عنوان به ما توضیح میدهد چه امکاناتی را میتوان انتظار داشت. راوی و کپشن اول فیلم اگر باشند، این عنوان تفصیل مییابد و چون امروز دیالوگها زیاد و مهم هستند، میتوان از راوی و کپشن صرفنظر کرد. عناصر سمعی چنانکه ذکر شد، هر یک کمک میکنند تا تصاویر تفسیر شوند. موسیقی، حال کلی را روشن میسازد و دیالوگ درگیری ذهنی ما را با آنچه میبینیم، اوج میدهد و به خاطر ترکیب همه این عناصر با هم است که میتوانیم سخن از نمایش «جهان» در سینما داشته باشیم.
نمایش جهان به معنای بازنمایی جهان نیست ولی به هر حال همه این عناصر کمک میگیرند که جهان، در اثر سینمایی دیده شود. دیدهشدن، ذات اثر سینمایی است و این گریزناپذیر است، اما آنچه دیده میشود یک جهان است. آنچه جهان را تشکیل میدهد و به ما کمک میکند جرأت کنیم و سخن از جهان داشته باشیم، حضور «عناصر سمعی» است که به شکلی ظاهرا فرعی، «عناصر بصری» را عمق میبخشند و آنها را پربار از معانی میسازند. نمونه دیگر و ایرانی اهمیت این عناصر سمعی در مستند «روایت فتح» است. بخش قابلتوجهی از درخشش این مستند، در لحن، کلام و ارتباط آن دو با تصاویر روایت فتح رخ میدهد. اما اگر موسیقی و راوی شکل دیگری داشت، معانی مصور به شکل دیگری تفسیر میشدند.
تقدم امر سمعی بر امر بصری در سینما، نشان میدهد که تصویریترین هنر تاریخ انسان نیز نتوانسته است و نمیتواند تفسیرپذیری امر بصری را مستقل از امر سمعی قرار دهد.