مردی قصد خودکشی داشت
به بالای صخره بلندی رفت و طنابی به گردنش انداخت
آن را به صخره بست،مقداری سم خورد و خود را آتش زد
خود را پرت کردو در همان حال به سمت سر خود شلیک کرد...
تیر به خطارفت و طناب را قطع کرد مرد که از حلق آویز شدن نجات یافت
به داخل آب افتاد و آتش خاموش شد و استفراغ سم را از بدن او دفع کرد.
ماهیگیری او را دید و از آب زنده بیرون آورد.
مرد به بیمارستان منتقل شد و در آنجا بعلت نبود امکانات درگذشت.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ژان والژان:
مرا برای دزدیدن تکه نانی به زندان بردند و پانزده سال درآنجا نان مجانی خوردم..
بینوایان - ویکتور هوگو