نفحات نفت ، جستاری در فرهنگ نفتی و مدیریت دولتی ست ؛ اینکه نفت چگونه بر زندگی ما ایرانی ها تاثیر گذاشته و بویش ، مدیران و تصمیم گیران دولتی را دچار سرگیجه کرده است
با خواندنش در می یابید که وجود نفحات نفت در کتابخانه هر مدیر ایرانی واجب و مطالعه اش برای هر کدام از ما پاسخ دهنده خیلی از سوال هاییست که شاید پیش از این ، از خود نپرسیده ایم
نفحات نفت از فرهنگ نفتی می گوید
رضا امیرخانی می گوید نفحات همان دولت است و دولت همان نفت. نفحات نفت ، جستاری در فرهنگ نفتی و مدیریت دولتی ست؛ اینکه نفت چگونه بر زندگی ما ایرانی ها تاثیر گذاشته و بوی اش ، مدیران و تصمیم گیران دولتی را دچار سرگیجه کرده است با خواندنش در می یابید که وجود نفحات نفت در کتابخانه هر مدیر ایرانی واجب و مطالعه اش برای هر کدام از ما پاسخ دهنده خیلی از سوال هاییست که شاید پیش از این ، از خود نپرسیده ایم خرم شهر امروز در طول سال بیش از دو میلیون نفر ، بازدید کننده دارد از مناطق جنگی . رقم دو میلیون توریست را نزد هر دانشجوی ترم دوی اقتصاد بگذارید ، باید برق سه فاز از کله اش بپرد . اما این رقم بیخ گوش منطقه آزاد ، در قالب کاروان های راهیان نور ، وارد می شوند و خارج می شوند و کک هم از آقایان نمی گزد...
دو میلیون نفر از نقاط مختلف ایران ، عمدتا با اتوبوس و قطار و بیشتر در ایام نوروز وارد خرم شهر می شوند . آبشان را بسته بسته از تهران می آورند تا گرفتار آب شور جنوب نشوند ، غذایشان را از آشپزخانه بزرگ سپاه ، در سه وعده تحویل می گیرند شب در سوله بدریخت سپاه و ارتش بیتوته می کنند و در صف های کیلومتری دستشویی می ایستند. روز توسط راویان و البته سوار بر همان اتوبوس های خودشان به مناطق جنگی می روند. باک بنزین هم نه در پمپ های شهر ، که در پمپ های تعبیه شده در پادگان ها ، پر می کنند در مناطق جنگی هم ، کمی خاک مقدس جنوب را داخل چفیه می ریزند به عنوان سوغات... نتیجه ؟!
مردم خطه ی خوزستان که بایستی راویان حقیقی جنگ باشند و میزبانان خون گرم جنوبی ، که این کاروانیان شاهد حماسه مقاومت شان باشند، تبدیل می شوند به بزرگترین دشمنان این دو میلیون نفر که می آیند و زباله می ریزند و می روند ! و هیچ نقشی هم در اقتصاد شهر ندارند...
برای رضایت مردمان یک شهر محروم ، لازم نیست که رئیس جمهور در سفر استانی اول وعده دهد که اگر مشکل آب شور حل نشود ، وزیر نیرو را فرو می کنم توی لوله آب یا بالعکس و...
این وعده و وعیدها لازم نیست بلکه فکری بکنید برای درآمدزایی از این دو میلیون نفر توریست منطقه جنگی که حتما شعبه ای است بزرگ از توریسم مذهبی یا سیاحتی به جای پادگان ها ، مردم کمپینگ درست کنند با امکانات مناسب و هر شب با قیمتی بسیار پایین اجاره دهند تا حالت اردوگاهی کاروان ها هم حفظ شود...
هرگونه محصولات فرهنگی که درآمد خوبی در این ایام دارند به کتاب فروشی های شهر یا جوانان بومی ، اجاره داده شود...
مردم را تشویق کنند تا در این مدت ، آش پزخانه های عمومی برای غذای این دو میلیون نفر راه اندازی شود و...
همه این ها را بدهیم به دست مردم در عوض نهادهای دولتی و نظامی به جای آش پزی و جا پهن کردن ، تمام فکرشان را بگذارند بر سر بهترین راه انتقال تجربه های جنگ به کاروان های راهیان نور ماجرای فرهنگ نفتی به همین جا ختم نمی شود. در قسمت دیگری از کتاب نفحات نفت می خوانیم : قانان دست کارآفرین ایرانی را سال هاست که از پشت بسته است . فهم ظریفی از قانون نداشته ایم و نفهمیده ایم که قانون برای تسهیل کار است . اول انقلاب بود. گفتند جنگ است و باید کالاها را به سهمیه به مردم بدهیم و نیازهای ضروری مردم را تامین کنیم و ...
استدلالی که هنوز هم به نظر بعضی درست می آید. نتیجه اش شد ستاد تهیه و توزیع کالا درست کردن در وزارت بازرگانی، تا از دمپایی تا دربازکن را با کوپن و دفترچه بسیج به مردم بدهیم . این مسیر کج باعث شد تا اقتصاد تک محصولی ایران شدیداً دولتی شود. فقیر و غنی بایستی در صفحه می ایستادند تا شیر سهمیه ای یارانهای بگیرند و تخممرغ به نفرات بخرند و پنیر کوپنی بگیرند و ...
همین در صف ایستادن هم بزرگترین نشانه عدالت بود دیگر...
معمران خوب به خاطر دارند که در دهه شصت تقریباً کالای مصرفی روزمره ای نبود که مشمول سهمیه و یارانه نشده باشد . اگر نان بود که سهمیه ای نبود یارانهای بود و اگر تخم مرغ بود که یارانه ای نبود سهمیه ای بود و باقی مثل شیر، هم یارانهای بودند و هم سهمیه ای! اما یک کالا بود، حسب اتفاق پرمصرف و مورد نیاز مردم فقیر و غنی که هیچگاه سهمیه ای نشد و یارانه ای نیز نشد .
چای...
پرونده چای ایران در آن دوره یکی از درخشان ترین نمود های بخش خصوصی است در میان تیره گی وحشتناک سه لتی .
یک تاجر قدیمی مسلمان ایرانی وجود داشت که در هند صاحب موقعیت برجسته ای میان تاجران چای بود . یک تاجر بین المللی که در زمان جنگ جهانی توانسته بود چنان معتمد تجار هندی باشد که مصرف چندین سال ایران آن روز را پیش پیش بدون ودیعه امانت بگیرد . و هم سرمایه تجارت هندی را از گزند جنگ نجات بدهد و هم بازار ایران را . این تاجر قدیمی چای، از رفاقتش با بزرگان نظام استفاده میکند و نزد مسئولان وقت میرود قول عدم دخالت دولت را میگیرد و در عوض یک تنه - با چند تاجر امده دیگر - قول میدهد که قیمت چای را تا پایان جنگ ثابت نگاه دارد و ظرفیت بازار را هم تا پایان جنگ بدون کمبود پر کند جوری که نه کسی بتواند احتکار کند و نه بازار سیاه درست کند .
"اوفوا به عهدی، اوف بعهدکم"ی می خواند و به مسئولان فوت میکند و تا پایان جنگ با قیمت ثابت، چای ایرانی را تامین می کند . کاری که دولت با همه کبکبه و دبدبه قدرت آن را نداشت و ندارد. این حاجی بازاری و تاجر بین المللی نمونه ای است از آدم هایی که احتمالاً در هر صنفی وجود داشته اند. کسانی که در ادبیات تصوف به ایشان "بابا"ی صنف می گفتند و اهل فتوت ایشان را "پیر" میخواندند و ...
وقتی بیایی مرکز تهیه و توزیع کالای سه لتی درست کنی همان صنف را بی پیر کردهای و بی بابا و تجربههای صد ساله را دور ریخته ای...
برای همین در آن طرف عالم هنوز تجارت اروپایی هند شرقی و مسیر ادویه، مشغول کار هستند. در دنیای اینترنت و تجارت مجازی و اتحادیه اروپا...
ما چه کرده ایم؟ این تاجر را که به حق بایستی بالاترین مدالیون خدمت و مدیریت را می گرفت، به چه روزی انداختهایم؟! توضیح میدهم: امروز نه تنها در هند بلکه در افریقا نیز تجارت چای دارد. تعدادی از استادکاران کشت چای را از هند به افریقا برده است. پیشتر خود یک تنه بلند شده است و با یک قالی ابریشمی رفته است به کاخ ریاست جمهوری میان کشور افریقایی و هکتارها زمین برای کشت چای هدیه گرفته است تا آن کشور تبدیل شود به دومین تولید کننده چای بعد از کنیا و کار آفرینی کند و...
امروز چای افریقایی بیشترین صادرات را دارد به انگلستان . می رویم سراغ این تاجر ۸۰ ساله که که چرا همین تجارت را و همین کشتی را و همین استادکار هندی را و... نمی آوری در گیلان؟ تلخ می خندد که بعدتر رعایت نکردند قول را و وفا نکردند به عهد...
چه گفت و چه گویی؟!
من خود به ز او میدانم که فلان نهاد فرهنگی امروز وارد کننده چای است تا کسری بودجه را جبران کند. نهادی وارد کننده چای است که مدیر سه لتی اش تا به حال هیچ تجربه تجاری نداشته است. با استفاده از رانت دولتی و نپرداختن عوارض گمرکی چای هندی وارد میکند و با خاکه چای شمال و باروتی لاهیجان جور می کند و به اسم چای ایرانی در فروشگاه زنجیره ای سه لتی به خورد مردم می دهد... و جالب تر اینجاست که حتی بدون عوارض گمرکی و استفاده از توزیع مناسب باز هم ضرر می دهد! حاجی تلخ می خندد و می گوید چای هند را نیز از من میخرد! اما طبیعتاً بازار ایران دیگر جای ما نیست...
این یعنی سرنوشت کارآفرین ایرانی در مقابل رقیب سه لتی...
نفحات نفت
رضا امیرخانی
نشر افق