مجلس میهمانی بود
پیر مرد از جایش برخاست تا به بیرون برود
اماوقتی که بلند شد،عصای خویش را بر عکس بر زمین نهاد
و چون دسته عصا بر زمین بود،تعادل کامل نداشت
دیگران فکر کردند که او چون پیر شده،
دیگر حواس خویش را از دست داده و متوجه نیست که عصایش را برعکس بر زمین نهاده
به همین خاطر صاحبخانه با حالتی که خالی از تمسخر نبود به وی گفت:
پس چرا عصایت را برعکس گرفته ای؟!
پیرمرد آرام و متین پاسخ داد:
زیرا انتهایش خاکی است،
می خواهم فرش خانه تان خاکی نشود...